گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآيد
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بياموز گفتا ز ماهرويان اين کار کمتر آيد
گفتم که بر خيالت راه نظر ببندم گفتا که شبروست او از راه ديگر آيد
گفتم که بو زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بداني هم اوت رهبر آيد
گفتم خوشا هوايي کز باغ عشق خيزد گفتا خنک نسيمي کز کوي دلبرآيد
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگي کن کو بنده پرور آيد
گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد گفتا مگوي با کس تا وقت آن درآيد
گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد گفتا خموش حافظ کاين غصه هم سرآيد
غزل از خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي
شاعر بزرگ غزلسراي ايران زمين
درود و هزاران درود بر روان پاک و بلندش
نظرات شما عزیزان: